در برسی شخصیتهای نامی ایران زمین، نام احمد کسروی به عنوان یکی از شخصیتهای ویژه و تاریخی این مرز و بوم به چشم می خورد.احمد کسروی به جهت تلاش و کوششی که در راستای حفظ زبان و تاریخ و فرهنگ این آب و خاک کشید قابل ستایش و تقدیر فراوان است ولی آنچه چهره او را نسبت به دیگر روشنفکران و اندیشمندان این مرز و بوم برجسته تر می سازد همانا مبارزه با خرافات مذهبیست که کسروی به درستی آن را نشانه گرفته بود.اگر در روزگاری که کسروی به عنوان پرچم دار مبارزه با خرافات مذهبی پا به میدان گذارده بود به جای ترور و حذف فیزیکی او، کمی هم به صحبتهایش گوش می دادند، دیگر امروزه این حال روز ما نبود که مشتی شیخ گدا با استفاده از جهل مردم بر مسند پادشاهی نشینند و جان و مال و ناموس یک کشور را در اختیار امیال خویش قرار دهند
چکیده ای از زندگی نامه احمد کسروی :
در سال 1269 شمسی در شهر تبریز، در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. اجدادش عنوان ملایی و پیشوایی داشتن؛سیداحمد، فارسی و قرآن و مقدمات عربی را در مکتب آموخت؛وي هنوز طلبة جواني بود و شانزده سال بيشتر نداشت كه در تبريز به مشروطه طلبان پيوست. در اولتیماتوم روس به ایران و جنگ مجاهدان تبریز با روسهای تزاری، شبها از بالای منبر به شورانیدن مردم میپرداخت و از آن ببعد در شمار آزادیخواهان درآمد.و بدينوسيله اولين مبارزة اجتماعي خويش را آغاز كرد. کسروی بعدها هر چه بیشتر مطالعه کرد و بیشتر آموخت از طلبه بودن خود پشیمان شد و تازه فهمید که دشمن اصلی این مملکت همان خرافات و جهلیست که گریبانگیر این مردم است و هرچه در مسیر زندگی به جلو رفت به جدی ترین منتقد خرافات سنتی و مذهبی بدل گشت.
مرحوم کسروی که خود استاد زبان عربی بود کتابهای متعددی در این زمینه داشت که مدتها به عنوان کتب درسی در مدارس تدریس می شد . به واسطه تسلط بر زبان عربی زمانی که او مأمور عدلیه زنجان شد ، درآنجا تاریخ حوادث آذربایجان را، که در دماوند به زبان عربی نوشته بود، اصلاح کرد و برای مجله العرفان صیدا (از شهرهای سوریه) فرستاد؛ که بعدها اصل آن از سال 1313، به نام تاریخ هجده سالة آذربایجان، به ضمیمه ماهنامه پیمان، چاپ شد که این کتاب اهمیت فراوان دارد.
سپس سیداحمد به ریاست عدلیه خوزستان مأمور شد. او در شوشتر زبانهای شوشتری و دزفولی را آموخت و به تحریر تاریخ خوزستان پرداخت. پس از بازگشت به تهران مطالعات خود را راجع به تاریخ خوزستان دنبال کرد.
دفتر آذری یا زبان باستان آذربایجان را به چاپ رسانید؛ و از اینجا همبستگی او با انجمنهای دانشی جهان آغاز گردید. ابتدا به عضویت انجمن آسیایی همایونی و انجمن جغرافیایی آسیایی و دو انجمن در آمریکا، و، پس از همه، به عضویت آکادمی آمریکا برگزیده شد. در همان هنگام، تاریخ پانصدساله خوزستان را به پایان رسانید و کوتاه شده آن را در مجله آینده چاپ کرد. و مقالهای درباره تبار صوفیه در آینده نوشت که اهمیت تاریخی فوقالعاده داشت و آوازهاش به همه جا رسید؛ و نیز در این ایام، تحقیقات خود را درباره نیمزبانها دنبال کرد و به آگاهیهای ژرفی درباره زبان فارسی رسید.
در سالهای بعد به خواندن و فراگرفتن زبان ارمنی کهن (گراپار) و زبان ارمنی نو (آشخاپار) پرداخت. کسروی برای تحقیق در رشته تاریخ و زبانشناسی، بویژه تاریخ و زبان آذربایجان که از هر باره بستگی به تاریخ و زبان ارمنستان داشت، خود را به این زبان نیازمند میدید و باز، در همان روزها، "کارنامه اردشیر بابکان" را از پهلوی به فارسی درآورد.
در سفر به همدان و غرب ایران، هشت هزار نام از نامهای دیهها و آبادیها را از همدان و کرمانشاهان و دیگر جاها گرد آورد، و از سنجیدن آنها به نتیجههای سودمندی رسید و کتابهایی نوشت.او در ادامه فعالیتهای ادبی بر فرهنگستان و لغتسازان ایراداتی میگیرد و خود، زبان و ادبیات خاصی به نام ”زبان پاک“ به کار میبرد و کتابی هم در همین باب دارد.
بیشتر تحقیقات و مطالعات کسروی در تاریخ و زبانشناسی بود، و چنان که ذکر شد، در این دورشته، مقالات و رسالات بسیار نفیسی به وجود آورد. اما، از سال 1312 به بعد، تغییر کلی در دید و دریافت او پدید آمد. او دیگر یک مورخ و محقق و دانشمند زبانشناس نبود، بلکه داعیه اصلاح جامعه و به قول خود، برانداختن ”پندارها“ را در سر داشت. در همین سال دو جلد کتاب آیین را منتشر کرد و با انتشار این کتاب شهرت فوقالعاده یافت و در تهران و شهرستانها پیروانی پیدا کرد.كسروي بيش از هفتاد جلد كتاب تحقيقي، تاريخي، انتقادي اجتماعي از خود بجاي گذاشته است و اغلب آن ها هركدام لا اقل موردي از ناهنجاري هاي اجتماعي را برملا مي سازد و راه حل هاي كم و بيش مناسبي را ارائه مي دهد.
سرانجام با شكايت روحانیون و تعدادی از بلند پايگان، تعقيب و محاكمة كسروي از دادگستري خواستار شد . و بالاخره كسروي جهت محاكمه به دادگاه احضار گرديد، خود در اين باره مي گويد:
<< خدارا سپاس كه پس از ٥٨ سال زندگاني، يكبار راهم به شعبة بازپرسي افتاده و آن هم گناهم كتاب نوشتن و با خرافات جنگيدن است .اين پرونده مرا به راهي مي اندازد كه اگر تا پايان پيش رود مرا هم پاية سقراط و مسيح خواهد گردانيد .>>
سرانجام روز بیستم اسفندماه 1324 زمانیکه بلیغ، بازپرس دادسرای تهران به شکایت روحانیون علیه کسروی رسیدگی میکند، گروهی از فدائیان اسلام به رهبری برادران سیدحسین و سیدعلی امامی به دادسرا ریخته و احمد کسروی و منشی او سیدمحمدتقی حدادپور را در کاخ دادگستری ترور میکنند.
مگر نه اينست كه همان اسلامگرایان سنتی در برابر منطق كسروي حرفي براي گفتن نداشتند ! آنان با منطق سنتي و ديرينه خود یعنی همان ترور به مقابلة حريف شتافتند و حرف حساب و منطق کسروی را با ترور پاسخ دادند که خود نشانه ای بی چون و چرا بر اثبات منطق و خرد کسروی بزرگ بود.