۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

بازداشتگاه یا تجاوزگاه؟

در طول حیات سی ساله رژیم اسلامی تا به امروز پیشرفتهای زیادی را در پیوند با گسترش استبداد و سرکوب مردم شاهد بوده ایم. یکی از این دستاوردهای مهم انقلابی، ارتقاء بازداشتگاه به تجاوزگاه بوده که نمونه بارز آن در جریان اعتراضات مردمی به کودتای انتخاباتی و دستگیری جمعی از این شهروندان و سپردن آنها به دست عده ای متجاوز در تجاوزگاه کهریزک مشهود بود.

پدیده تجاوز به زندانی در جمهوری اسلامی مطلب تازه ای نیست و این بدعت زشت و کثیف یکی از دستاوردهای مهم رژیم اسلامی محسوب می شود که از اولین روزهای حکومت اسلامی این شیوه به کار گرفته شده. البته از همان سالهای دهه شصت گزارشات، کتابها و ذکر خاطرات فراوان از انواع تجاوز به دختران زندانی وجود داردکه اغلب سنین بسیار کمی هم داشتند و به صرف داشتن یک کتاب غیر قانونی یا همراه داشتن یک نشریه سازمان مجاهدین یا شرکت در یک میتینگ، کارشان به زندان میافتاد و از همان لحظه ورود و خوردن مهر منافق بر پیشانی آنها دگر هر گونه سوء رفتاری با آنها مجاز بود .
در این رابطه فتوای تاریخی خمینی به مسئولین زندانها هم شاهکاری بود که عملا دست این جلادان را برای هرگونه تجاوز باز گذاشته بود.این فتوای تاریخی بر این اصل استوار بود که با توجه به احادیث و روایات موجود چنانچه دختر باکره ای از این دنیا برود جای آن در بهشت است. بر این اساس خمینی که خود را صاحب اختیار این دنیا و آن دنیای تمام ایرانیان میدانست همین اصل را بهانه قرار داد تا بر جایگاه خدا نشیند و برای بهشت و جهنم اعدام شدگان هم تصمیم گیری کند و با دستور تجاوز به این دخترکان 16و 17 ساله جلوی رفتن آنها به بهشت را بگیرد. که البته فقط چراغ سبزی و اشارتی از سوی مرجع شیعیان کافی بود تا دست اوباشان و بازجویان برای انجام هر عملی با زندانیان باز باشد.

یکی از نزدیکان خاطره تلخی را بیان میکرد و میگفت یکبار در آن سالها همراه با خانواده برای ملاقات پدر به زندان رفته بودیم. خانواده های دیگر هم آمده بودند . یک مادر پیری هم از شهرستان آمده بود، یکی از پاسدارها رفت جلو یک قرآن به وی داد و چند عدد
اسکناس ده، بیست تومانی هم لای آن گذاشت و گفت مادر ما دیشب داماد شما شدیم این هم مهریه دخترتان و رفت. پیر زن بدبخت که چیزی از محتوای این مکالمه نفهمیده بود گیج و منگ با تعجب به دیگران نگاه می کرد. در این لحظه جمعی از مادران آهسته رفتند و به او تسلیت گفتند . پیر زن بیچاره که تازه پس از چند دقیقه و با توضیح دیگر زنان فهمیده بود معنای این کار چیست همانجا از هوش رفت...

دردناک است که همان فتوای تاریخی خمینی باعث شد تا بیشتر اعدامیان سالهای شصت از بین دخترکان کم سن و سال باشند تا به طمع وصال بازجوها و حکام شرع به واسطه حکم اعدام مورد تجاوز قرار بگیرند. در همین رابطه از خانم شهرنوش پارسی پور در کتاب “خاطرات زندان” نقل شده است که یکی از زندانیان مجاهد گقته بود: “من کاری نکرده ام، بلکه مرا بخاطر چشمهای سبزم اعدام می کنند”.
در جای دیگر در مقاله ای با نام شراره های شصت وهفت در بخش خاطراتی که به بررسی دوران بازداشت و نحوه اعدام دکتر معصومه کریمیان (شورانگیز) اشاره شده چنین می نویسد: “حاج داوود رحمانی بدلیل همان کمپلکس های روانی که اشاره شد، حساسیت خاصی روی زنان قدبلند، با چشمان رنگی، عینکی و با تحصیلات بالا داشت ... و زودتر و بیشتر از دیگران آنان را تحت فشار و تنبیهات قرار میداد. یکی از دلایلی هم که شورانگیز معمولآ در زمرۀ اولین دسته تنبیهات قرار میگرفت همین امر بود.”

در خاطرات یکی دیگر از دختران زندانی هم چنین نقل شده که پس از چندین جلسه بازجویی که چشم بند بر چشم داشتم در یکی از جلسات بازجویی، “بازجو سروش” از من خواست تا چشم بند خود را بردارم. پس از آن نگاهی کرد و گفت نمیدانستم شیرازی ها هم چشمان سبز دارند. او میگوید با گفتن همین جمله کاملا در خود حس کردم که از امروز دیگر همه چیز خراب می شود و پیش بینی او درست بود و تجاوزات پی در پی در زندان وحتی در راه انتقال زندانی از زندان اوین به زندان همدان ادامه داشت. این بازجو به خود اجازه میدهد این دختر زندانی را چندین روز با خود به این خانه و آن خانه ببرد و هر شب تجاوز کند و سر انجام یک ماموریت انتقال زندانی از تهران به همدان را که یک روز هم طول نمیکشد پس از گذشت چندین روز به انجام رساند و هیچکس هم او را بازخواست نمی کند که در طول این یک هفته کجا بودی و چرا زندانی را در اسرع وقت تحویل ندادی اصلا با چه مجوزی زندانی را یک هفته تمام با خود نگه داشتی!!!.

متاسفانه این روند شکنجه و تجاوز در طول سالها در زندانهای رژیم اسلامی وجود داشته و از معدود ادوار تاریخ ایران است که کشور ما پدیده کثیفی چون تجاوز را آن هم در این ابعاد و اندازه به خود می بیند. در تاریخ این کشور اغلب زمانی چنین شرایطی پیش می آمده که کشور دستخوش حمله بیگانگان مانند حمله اعراب یا مغولها یا محمود افغان می شد، ولی این برای اول بار است که با وجود حاکمان به ظاهر ایرانی چنین رفتار کثیفی با هموطنان ما انجام میگیرد و بازداشتگاه ها تبدیل به تجاوزگاه میشود. به امید بیداری غیرت ایرانیان در قبال تجاوز به ناموس ایرانی. هر چند که این اواخر کار از ناموس هم گذشته و به مردان ایرانی هم به طور گسترده تجاوز میکنند که به عقیده من این یک تحقیر ملیست.
در هیچ دوره از این تاریخ چند هزار ساله به این اندازه ایرانی را تحقیر نکرده اند که حتی به مردانشان هم تجاوز کنند.