۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

نادر شاه افشار (بخش اول)

(بخش اول: ازآغاز سپاهیگری نادر تا فرار اشرف افغان)

از پس از روی کار آمدن اعراب در ایران به مدت چندین قرن کشور ما روی پادشاهان وطن پرست را به خود ندید. بغیر از شاه عباس صفوی که چهره شاخص تری در دودمان صفوی بود، دگر پادشاهان صفوی کم و بیش تاجی بر سر این مردم نگزاردند و جز پرورش و پراکنده نمودن آفتی به نام آخوند در این مرز و بوم کار چندان بزرگی آنجام نمیدادند. سر انجام هم به دلیل ظلم و جوری که در حق دیگر اقوام غیر شیعه روا داشتند جان اقلیت های مذهبی را به لب رساندند و محمود افغان هم از این فرصت استفاده نمود و حمله ای ویرانگر به پایتخت صفوی نمود که نتیجه آن مانند همیشه کشتار و قتل غارت و تجاوز به مردم نگونبخت بود. پس از این حمله ویرانگر است که نقش شخصیتی بزرگ به نام نادر در تاریخ این آب و خاک به مرور پررنگ تر میشود و به وطن پرست ترین پادشاه ایرانزمین پس از حمله اعراب به ایران تبدیل میشود. با این مقدمه کوتاه می پردازیم به دوران پر از حوادث پس از حمله افغانها و سلطنت نادرشاه بزرگ .

نادرشاه ( نادر قلی) فرزند امام قلی از طایفه افشار در سال 1100 هجری قمری در دستگرد از توابع درگز واقع در دره شمالی خراسان متولد شد. طایفه افشار همراه با جمعی از طوایف کرد و جلایر در دوره سلطنت صفوی عهده دار حفظ معابر شمالی خراسان بود و از جانب دربار ایران وظیفه و مقرری سالیانه دریافت میکردند.

نادر در 17 سالگی همراه مادر خود اسیر ازبکان مهاجم شد و در سن 21 سالگی پس از فوت مادرش از چنگ ازبکان فرار کرد. در 25 سالگی وارد زندگی سپاهی شد و در جنگ با طوایف ازبک رشادتهای زیادی از خود نشان داد. در اوایل سی سالگی که جوانی رشید و جنگجو و بسیار دلیر بود با دختر یکی از امرای افشار ازدواج کرد که پس از یک سال از این وصلت رضا قلی متولد شد. در همان دوران نادر بر قلعه کلات نادری که مقر فرمانروایی عموی او بود مسلط گردید و سپاهی هزار و پانصد نفری متشکل از جنگجویان کرد و افشار و جلایر به دور خود گرد آورد که همین دسته کوچک هسته اصلی سپاه بزرگ نادر شاه گردید.

از طرف دیگر اوضاع ایران در آن دوران بسیار در هم بود . افغانها بر بخشی از خاک ایران تسلط داشتند. در گوشه و کنار ایران هر کسی حکومت محلی تشکیل داده بود و به نام خود سکه ضرب میکرد. از شمال و غرب روسیه و عثمانی تا حد امکان نفوذ کرده بودند به حدی که قوای عثمانی به تبریز رسیده بود. در همین اوضاع در اثر ظلم و جور حکومت افغانها نارضایتی در گوشه و کنار ایران بیش از پیش قوت گرفت و در نتیجه زمینه مساعدی برای بپا گیری مجدد سلسله صفوی ایجاد شد. در همینجا در پرانتز عرض کنم که بی دلیل نبود که به سبب وابستگی های مذهبی که سلسله صفوی در میان مردم ایجاد کرده بود و توانسته بودند در ذهن و مذهب مردم نفوذ کنند حتی تا مدتها پس از نابودی این سلسله یعنی تا زمان افشاریان و حتی سلسله زندیه ، هر از گاهی گوشه و کنار کشور مردم شخصی را علم میکردند و میگفتند مثلا این نوه دختری شاه سلطان حسین صفویست یا مثلا این نوه ی برادرزاده شاه سلطان حسین صفویست و عده ای دور آن شخص جمع می شدند و پرچم مبارزه علم میکردند، که در میان این شاهزادگان گاهی بچه هشت ساله هم دیده شده که عده ای به دور او جمع شوند.
از جمله اولین دسته از این شاهزادگان صفوی، شاه تهماسب دوم پسر شاه سلطان حسین بود که همزمان با حکومت افغانها توانسته بود در شمال و شمال غربی ایران که همچنان در قلمرو نفوذ او بود مقدمات یک حکومت محلی را ایجاد نماید. پس از مدتی شاه تهماسب دوم در اثر فشار قوای عثمانی و افغانها از این منطقه متواری شد و به سمت خراسان روی آورد. نادر از حرکت شاه تهماسب استقبال کرد و جمعی از سپاهیان خود را به حفظ قلعه کلات گماشت و با بقیه سپاه خود به ارتش شاه تهماسب پیوست و به مقام فرماندهی دوم لشکر شاه رسید. بلافاصله به همراه فتح علی خان قاجار فرمانده کل سپاه شاه تهماسب عازم تسخیر مشهد شد و پس از کنار زدن رقیب خود یعنی فتح علی خان قاجار، خود از جانب شاه فرمانده کل سپاه و والی خراسان شد.

نادر پس از مدتی برای نشان دادن قدرت فرماندهی خود با سپاه کمی به جانب گرگان تاخت و با روسها درگیر شد و تا حوالی شهر کراسنودسک در کنار دریای خزر پیش رفت. بلافصله سفیری نزد روسها فرستاد و اولتیماتومی جهت تخلیه شهرهای شمالی به آنها داد که در نتیجه بیشتر قوای روس از منطقه خارج شدند و فقط نیروی کمی از آنها در دربند باقی ماند. با پیشرفت سریع نادر در شهرهای شمالی سرانجام تهماسب دوم مجبور به قبول پیشنهاد وی شد و نادر را برای سرکوب افغانهای ابدالی به جنگ هرات فرستاد.در این دوران ابدالیها به دو دسته تقسیم شده بودند . یک دسته به سرداری اللهیارخان در حوالی کافر قلعه اردو زدند و دسته دیگر به سرداری ذولفقار خان تا نزدیکای تربت شیخ جام پیش آمده بودند. همینکه اردوی نادر به حرکت درآمد، دو دسته سپاه افغانی در کافرقلعه به هم پیوستند و با 15 هزار سپاهی آماده نبرد شدند . جنگ کافر قلعه سه روز به طول انجامید نهایت نادر در این جنگ هم پیروز شد ولی بنا به مصالح سیاسی و صلاحدید تهماسب دوم، اللهیارخان را به حکومت هرات گماشت و بدینوسیله جمعی از ابدالیها را به سپاه خود ملحق نمود.

نادر پس از فتح هرات با خیال راحت عازم جنگ با اشرف افغان و تصرف شهرهای مرکزی ایران گشت. دو طرف در مهماندوست در اطراف سمنان با یکدیگر درگیر شدند ولی قبل از آنکه اشرف فرصت انجام کاری داشته باشد، نادر سپاه او را در هم کوبید . پس از جنگ مهماندوست نادر فرصت جمع آوری سپاه به اشرف نداد و در نزدیکی تهران باقی مانده سپاه افغانها را در هم کوبید . اشرف به سمت اصفهان گریخت و در آنجا از شدت غضب و نا امیدی حدود سه هزار تن از اعیان و بزرگان شهر اصفهان و شاهزادگان و خاندان صفوی را گردن زد. نادر از این کار سخت عصبانی شد و برای آنکه تکلیف اشرف را یکسره کند مستقیم به جانب اصفهان تاخت و در مورچه خورت برای بار سوم سپاه اشرف را شکست سختی داد و سه روز بعد شاه تهماسب دوم را در اصفهان در میان هلهله و مسرت عمومی وارد قصر سلطنتی نمود.

پس از این فتوحات، روسای قزلباش نسبت به رشادت و شجاعت نادر به حسادت افتادند و به قصد تخریب نادر اقدام به بدگویی نزد شاه تهماسب نمودند. نادر در مقابل این بدگویی ها سخت دلشکسته شد و در صدد بر آمد تا با سپاه خود به خراسان بازگردد، ولی شاه از او دلجویی فراوان نمود و محبت زیادی نسبت به او ابراز کرد. نادر هم برای ابراز خدمتگزاری نسبت به شاه عازم شیراز شد و در دشت زرقان هر آنچه از سپاه اشرف مانده بود در هم کوبید. اشرف افغان هم به بلوچستان گریخت ولی عاقبت در همانجا کشته شد.

این مقاله ادامه دارد...