تا کنون کتابها و مقالات فراوانی در پیوند با تاریخ مشروطه ایران که برگ زرینی از جنبشهای آزادی خواهانه مردم ایران است به نگارش درآمده که البته بیشتر این مقالات و بررسیهای تاریخی مربوط به وقایع دوران دوم مشروطه یعنی دوره استبداد محمدعلی شاه و رویدادهای پس از آن است .
در این مقاله هدف ما بررسی دوره اول مشروطه و امضای قانون اساسی به دست مظفرالدین شاه قاجار است که متاسفانه کمتر پیرامون آن مطلبی به نگارش درآمده. از سویی دگر این موضوع باعث شده تا عده ای از این ضعف تاریخی استفاده نموده و به بزرگ و کوچک نمودن چهره های تاریخی مورد نظر خود بپردازند که بی شک یکی از این چهره ها که خود دشمن قسم خورده مشروطه بود کسی نیست جز شیخ فضل الله نوری که در ادامه مقاله به شخصیت او نیز خواهیم پرداخت.
در این مقاله هدف ما بررسی دوره اول مشروطه و امضای قانون اساسی به دست مظفرالدین شاه قاجار است که متاسفانه کمتر پیرامون آن مطلبی به نگارش درآمده. از سویی دگر این موضوع باعث شده تا عده ای از این ضعف تاریخی استفاده نموده و به بزرگ و کوچک نمودن چهره های تاریخی مورد نظر خود بپردازند که بی شک یکی از این چهره ها که خود دشمن قسم خورده مشروطه بود کسی نیست جز شیخ فضل الله نوری که در ادامه مقاله به شخصیت او نیز خواهیم پرداخت.
برای شروع این مقاله نگاهی کوتاه به بیوگرافی مظفرالدین شاه قاجار، ما را در مسیری قرار میدهد که در نهایت به تاریخ مشروطه ختم خواهد شد.
مظفرالدین میرزا در پنج سالگی ولیعهد شد و هنگام مرگ پدرش ناصرالدین شاه 45 سال داشت. این شاهزاده در دوران ولایتعهدی کمتر از آذربایجان خارج شد و مردی ضعیف النفس و علیل المزاج بود که تمام دوران جوانی خود را در حرمسرا و دور از اوضاع عالم و مصالح کشور سرمی کرد. متاسفانه پدرش ناصرالدین شاه چندان در تربیت این جوان نکوشید و او را در میان درباریان بیسواد و چاپلوس رها ساخته بود. در نتیجه مظفرالدین در امر سیاست بسیار بی خرد بار آمد.
پس از قتل ناصرالدین شاه ، مظفرالدین به تهران آمد و به پادشاهی رسید. او که در امور سیاسی بسیار خام و بی تجربه بود کلیه امور را به دست صدراعظم خود امین السلطان داد. امین السلطان معروف به اتابک اعظم در واقع آخرین صدراعظم دوران ناصرالدین شاه بود که تقریبا بسیاری از امتیازاتی که در دوران ناصرالدین شاه به بیگانگان داده شده بود با امضای همین شخص بود.
پس از قتل ناصرالدین شاه ، مظفرالدین به تهران آمد و به پادشاهی رسید. او که در امور سیاسی بسیار خام و بی تجربه بود کلیه امور را به دست صدراعظم خود امین السلطان داد. امین السلطان معروف به اتابک اعظم در واقع آخرین صدراعظم دوران ناصرالدین شاه بود که تقریبا بسیاری از امتیازاتی که در دوران ناصرالدین شاه به بیگانگان داده شده بود با امضای همین شخص بود.
سرانجام امین السلطان در سال 1276 شمسی با فرمان مظفرالدین شاه معزول گشت و به جای وی امین الدوله که مردی وطن پرست و روشن فکر بود به صدراعظمی رسید، با صدراعظمی وی اصلاحاتی انجام شد و بر تعداد روزنامه ها افزوده شد و فرهنگ جدید توسعه یافت. وی در صدد تنظیم امور مالی کشور و اداره گمرک و خزانه برآمد، اما کمتر از دو سال از صدراعظمی وی نگذشته بود که مظفرالدین شاه وی را معزول کرد و به جای او مجدد امین السلطان را برای بار دوم صدراعظم ساخت. امین السلطان دوباره خیانت به مملکت را آغاز کرد و به جهت خوش خدمتی دو فقره قرض سنگین از روسیه نمود تا شاه را به فرنگ بفرستد و عواید گمرک شمال کشور را به گرو قروض مزبور گذاشت.
بی غیرتی و خودفروخگی این شخص به حدی رسید که یک بلژیکی به نام "مستر نوز" از جانب روسیه به وزارت گمرکات ایران رسید.این وجوهات و وامهای دریافتی از بیگانه همگی به مصرف عیش و نوش درباریان و دو فقره سفر مظفرالدین شاه به فرنگ انجام شد که حاصل آن جز عیاشی چیز دیگری نبود. در سال 1279 شمسی امین السلطان قرض دیگری از انگلیس انجام داد و اینبار عواید پست و تلگراف و گمرکات جنوب کشور را هم به انگلیسها داد و بهترین وسیله درآمد کشور را به بیگانگان سپرد.
در فایل زیر صدای مظفر الدین شاه قاجار را میشنوید که بی جهت نیست از امین السلطان معروف به اتابک اعظم چنین تعریف و تمجید مینماید.
در نتیجه کشور به ورشکستگی رسید و مردم به صدا درآمدند و عزل امین السلطان ر از پادشاه خواستند. شاه او را معزول نمود و به جای او شخصیت کاملا مستبد و صد برابر بدتر از امین السلطان را به نام عین الدوله در 1282 به صدراعظمی انتخاب نمود. عین الدوله نمونه بارز یک شخصیت استبدادی و مخالف سرسخت مشروطه بود که حتی در دوره استبداد محمدعلی شاه هم مجدد دعوت به کار شد تا مشروطه خواهان تبریز را سرکوب کند ولی توفیقی نیافت. این شخصیت مستبد و ضد مشروطه یک یار روحانی هم داشت به نام شیخ فضل الله نوری.
شیخ فضل الله نوری از نظر اجتهاد از روحانیان بسیار بلند مرتبه بود که نزدیکی او با عین الدوله و شاه یک مشروعیتی ویژه برای حکوکت ایجاد میکرد. از طرف دیگر برخلاف شیخ فضل الله دو روحانی دیگر به نامهای سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی معروف به دو سید هم بودند که در جبهه مخالف عین الدوله قرار داشتند.
در سالهای بعد عکسی از همان مستر نوز بلژیکی معروف که در دربار ایران به سمت وزارت هم رسیده بود با عبا و عمامه انتشار پیدا کرد. در پی انتشار این عکس و همچنین کتک خوردن تعدادی از بازاریان تهران به بهانه گران فروشی به دست عین الدوله و حمله حکومتیان به آزادیخواهان در مسجد شاه تهران، آن دو سید (طباطبایی و بهبهانی) به همراه دیگر آزادیخواهان به حضرت عبدالعظیم رفته و در آنجا متحصن شده و خواستار عدالتخانه و همچنین عزل عین الدوله گردیدند. این اولین جبهه گیری رسمی در برابر عین الدوله و نقطه شروع مبارزاتی بود که بعدها به مشروطه ختم شد و همانطور که خود می بینید شیخ فضل الله کوچکترین نقشی در آن تحصن نداشت و بلعکس در آن دوران جناب شیخ از همکاران نزدیک عین الدوله بود. در پی این اعتراضات نمایندگان شاه با معترضین وارد مذاکره شدند و آنها با احترام از عبدالعظیم به تهران بازگشتند و قرار شد عدالتخانه تاسیس شود. اما در عمل فقط فرماندر تهران عوض شد و عین الدوله هم سر جای خود ماند و از تاسیس عدالتخانه سر باز زد که هیچ، بلکه دو چندان بد تر از گذشته شروع به سرکوب مردم و بگیر و ببند روزنامه ها نمود.
در پی فشار روز افزون عین الدوله بار دگر معترضین در مسجد جامع تهران دست به تجمع زدند و مجدد خواستار تاسیس عدالتخانه و همچنین عزل عین الدوله شدند. این بار هم همانطور که می بینید در این اعتراضات هیچ خبری از شیخ فضل الله نبود که نبود. سر انجام عین الدوله تعدادی از نظامیان را به جهت سرکوب مردم روانه میکند که حاصل آن کشتار چند تن از آزادیخواهان بود.
مردم بار دگر در اعتراض به این کشتار دست به تحصن میزنند و این بار با اراده راسخ عازم قم میشوند. در این سفر در آخرین لحظه شخصی را دنبال شیخ فضل الله میفرستند تا شاید او هم راضی بشود و این بار با آنان بیاید. شیخ فضل الله که در تمام این مدت از همراهی مشروطه خواهان سر باز زده بود وقتی متوجه موج اعتراضات و جنب و جوشی که در سراسر ایران راه افتاده میشود تصمیم میگیرد او هم همرنگ جماعت بشود تا شاید به آرزوی خود و بر قراری یک حکومت مشروعه اسلامی دست پیدا کند. به این ترتیب بود که نام شیخ فضل الله هم در آخرین لحظه به لیست مسافران قم اضافه میگردد.
در نهایت با ادامه اعتراضات ، مظفر الدین شاه عین الدوله را عزل نمود و مشیر الدوله را جایگزین او نمود و فرمان مشروطیت ایران را در 14 مرداد 1285 خورشیدی به امضا رساند و دو ماه بعد در 14 مهر همان سال مجلس شورای ملی افتتاح گشت.
قانون اساسی مشروطه پس از صدور فرمان مشروطیت و با نگاهی به اعلامیه حقوق بشر فرانسه و همچنین با الهام از قانون اساسی بلژیک نوشته شد و به امضای مظفرالدین شاه رسید. به مجرد نگارش قانون اساسی بر اساس معیارهای حقوق بشری، سر و کله شیخ فضل الله پیدا شد و فریاد وا اسلاما سر داد و سعی کرد با جایگزین نمودن قوانین شریعت به جای قوانین حقوق بشری از مشروطه یک مشروعه بسازد. از جمله ننگین ترین بخش این قوانین همان متمم دوم قانون اساسیست که با تاکید شیخ فضل الله و به خط خود او نوشته شده و در آن تاکید شده هیچ یک از قوانین مجلس نباید مغایر قوانین اسلام باشد . این اصل به ضرورت ولایت فقها و نظارت شورای نگهبان علما، تاکید می کند.
آزادیخواهان جلوی تند رویهای شیخ فضل الله را گرفتند و شیخ هم که آرزوی تبدیل مشروطه به مشروعه را در سر داشت شروع به انتشار بیانات و اعلامیه ها زد . از جمله قوانینی که شیخ بسیار با آن مخالف بود اصلی بود که تمام اتباع ایرانی بدون توجه به مذهب را در برابر قانون مساوی قرار میداد در صورتی که شیخ عقیده داشت مسلمان شیعه 12 امامی نسبت به بقیه انسانها ارجعیت دارند.
« مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات.
ای برادر دینی، اسلامی که این قدر تفاوت گذارد، بین موضوعات مختلفه در احکام، چگونه می شود، گفت که [معتقد به] مساوات است؟
ای مُلحد اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات [باشد.]
آنچه مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمیکند. ای بی شرف، ای بی غیرت ببین صاحب شرع برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را، و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی من باید با مجوس (زرتشتی) و ارمنی و یهودی برابر وبرادر باشم»(رسائل مشروطیت، 159 تا 161 )
مجموعه اعلامیه های شیخ فضل الله که چاپ سنگیست در سال 1362 توسط نشر تاریخ ایران تجدید چاپ شد . بخشهایی از اعلامیه های این آخوند مرتجع به شرح زیر است:
«آن هوراكشيدنها و آن همه كتيبههاى زندهباد زندهباد و «زندهباد مساوات» و «برادرى برابرى». مىخواستيد يكى را هم بنويسيد «زندهباد شريعت»، «زندهباد قرآن»، «زندهباد اسلام». حقيقتاً چشم خاتم انبيا روشن و خاطر خاتم اوصيا خرسند.»
مجموعه اعلامیه های شیخ فضل الله که چاپ سنگیست در سال 1362 توسط نشر تاریخ ایران تجدید چاپ شد . بخشهایی از اعلامیه های این آخوند مرتجع به شرح زیر است:
«آن هوراكشيدنها و آن همه كتيبههاى زندهباد زندهباد و «زندهباد مساوات» و «برادرى برابرى». مىخواستيد يكى را هم بنويسيد «زندهباد شريعت»، «زندهباد قرآن»، «زندهباد اسلام». حقيقتاً چشم خاتم انبيا روشن و خاطر خاتم اوصيا خرسند.»
«تاريخ هجرى هيچ خبر نمىدهد كه در ممالك اسلاميه مجلس ترحيم و ختم قرآن را به دستور فرنگستان تشكيل داده باشند. به سيره خاصه فرنگان گلريزىكردن و دستمالهاى مشكى بر بازوى دستجات اطفال مسلمين بستن و جماعت زردشتيها را در خانه خدا وارد ساختن ...»
«ترا به حقیقت اسلام قسم میدهم آیامدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس، مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید. حال شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟»
«شما را اى مسلمانها، اى اهل طهران، به قرآن مجيد به اميرالمؤمنين به سيدالشهدا، به امام زمان ارواحنا لهمالفدا قسم مىدهيم كه اگر پيغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه جلوخان نگارستان را مىديد چه مىفرمود: آيا نفرين مىكرد يا تبريك مىگفت؟ و آيا مىفرمود خوب جشنى براى مجلس گرفتهايد، يا مىفرمود خوب ختمى براى اسلام گذاشتهايد؟ آيا مىفرمود زندهباد مشروطه يا مىفرمود اهكذا تخلفون محمداً فى اُمته؟»
«اينك از كسانى كه حقيقتا به وجود صانعْ قائل و به كتاب مجید معتقد و به دين حنيف مقید هستند سؤال مىكنيم و مىگوييم اين مجلسى كه مىبينيد كه در تحت استيلا و استبداد لامذهبان و آزادىطلبان واقع شده است و مجارى احوال و اوضاع آن را مستقيما بر سياق پارلمنتهاى اروپا اداره مىكنند آيا مجلس امر به معروف و نهى از منكر است يا مجلس نهى از معروف و امر به منكر است؟ »
اصولا جناب شیخ با ایجاد مدارس جدید ، آموزش دختران، آموزش علوم جدید و زبان خارجه، برابری و مساوات مردم در برابر قانون، وجود نمایندگان دیگر ادیان در مجلس و همچنین کلیه حقوق اولیه بشر مخالف بودند و در بیشتر اعلامیه ها ضمن اینکه از ادبیات توهین آمیز استفاده کردند هر جا که نیاز دیدند از فساد و بی بند و باری هم مایه گذاشتند و اجرای هر کدام از اصول اولیه حقوق بشر را با برچسب فساد و بی بندوباری مزین فرمودند.
شیخ فضل الله پس از آنکه در تبدیل مشروطه به مشروعه شکست خورد با جمعی از یاران و نوچه های خود به عبدالعظیم رفت و در آنجا تحصن کرد تا شاید کسی به او اهمیتی بدهد. شیخ فضل الله در هنگامه تحصن بیانیه ای داد و شروطی را برای بازگشت خود به مجلس معین نمود که هیچ کس از مجلسیان به آن اهمیتی نداد. از اهم این شروط اخراج نمایندگان دیگر ادیان از مجلس و حذف قانون برابری و مساوات همه اتباع ایرانی و تاکید بر تصویب قوانین بر پایه فقه اسلامی بود. سر انجام شیخ پس از مدتی بدون هیچ دستاورد مهمی از این تحصن دست برداشت و دست از پا دراز تر به تهران بازگشت ولی کینه مشروطه خواهان را در دل خود نگاه داشت.
پس از فوت مظفرالدین شاه و جانشینی پسر مستبد وی محمد علی شاه و روی کار آمدن مجدد عین الدوله که از دوستان نزدیک شیخ بود حال نوبت انتقام از مشروطه خواهان فرا رسیده بود. شیخ فضل الله نیز در زیر سایه حمایت های محمد علی شاه تبدیل به مرجع و مفتی دربار شد و دست او در کلیه امور دینی ومذهبی و حتی قضایی باز گذاشته شد. اعمال و رفتار مستبدانه او در این دوره چنان کینه ای در دل مشروطه خواهان ایجاد نمود که بلافاصله پس از برکنار نمودن محمد علی شاه و فتح تهران به سراغ او رفتند و او را محاکمه نمودند و در همان میدان توپخانه و همان جایی که استبدادیون به دستور شیخ فضل الله مشروطه خواهان را اعدام کرده بودند، وی را به دار کشیدند.
با دار کشیدن شیخ فضل الله چنان شور و شادی در سراسر تهران به پا خواست که نظیر آن در تاریخ دیده نشده. عمق نفرت آزادی خواهان از این شخصیت به حدی بود که در پای چوبه دار اولین نفری که ایستاده بود و از دیدن شیخ در کنار چوبه دار خنده و شادی سر میداد خود پسر شیخ بود. هر چند که مدتی بعد پسر شیخ که از مرگ پدر خوشحال بود توسط چماقداران و نوچه های پدرش ترور شد.
در واقع دعوای شیخ فضل الله با آزادیخواهان بر سر مشروطه و مشروعه بود. شیخ پس از آنکه دید از این قانون مشروطه که بر اساس حقوق بشر نگارش شده، مشروعه مورد دلخواه وی در نمیاید مجدد به اردوی استبدادیون پیوست و به سرکوب و بگیر و ببند مشروطه خواهان کمر بست .
رابطه شیخ فضل الله نوری با عین الدوله به حدی نزدیک بود که هیچ منبع تاریخی توان انکار آن را ندارد و فقط در سالهای اخیر سعی شده بیشتر توجیهاتی بر آن نوشته شود. حتی سایت حوزه علمیه در ارتباط با شیخ چنین نوشته:
«در اول ظهور مشروطیت حاج شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه خواه هم فكر و هم قدم بود و با این كه با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود، در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شركت كرد ...»
«در اول ظهور مشروطیت حاج شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه خواه هم فكر و هم قدم بود و با این كه با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود، در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شركت كرد ...»
البته از آنجایی که در تمام این سالها یک جمله تاریخی درست و بدون غلط از جانب دستگاههای وابسته به جمهوری اسلامی نشنیده ایم ، باید عرض کنم که حتی این یک جمله ای که ما از سایت حوزه علمیه آورده ایم هم خالی از اشکال نیست ، از آن جهت که این مهاجرت به حضرت عبدالعظیمی که در جمله بالا ذکر شده هیچ ارتباطی به آن مهاجرت به حضرت عبدالعظیم که با رهبرى طباطبايى و بهبهانى انجام گرفت و اولین سنگ بنای حرکت مبارزاتی مردم بود ندارد و هرگز شیخ فضل الله در آن مهاجرت شرکت نداشت بلکه این مهاجرتی که به جهت مغلطه گری و گمراهی افکار عمومی در جمله بالا ذکر شده همان مهاجرتیست که سالها بعد از مشروطه، شیخ فضل الله در اعتراض به متمم قانون اساسى انجام داد و مربوط به زمانی میشود که شیخ فضل الله با اسرار زیاد سعی داشت مشروعه اسلامی را جایگزین مشروطه نماید .
اکنون نیز پس از گذشت حدود یک قرن تنها میراث شومی که از جناب شیخ فضل الله برای مملکت ایران به جای مانده همان نهاد نظارت استصوابی شورای نگهبان جمهوری اسلامیست که بر پایه نظر شیخ فضل الله نوری به نگارش درآمده و اجرا میشود .
تحقیق و نگارش : رستم فرخزاد