۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

نادر شاه افشار (بخش سوم)

بخش سوم ( از تاجگذاری تا فتح هندوستان)

سر انجام نادر پس از چهل روز سلطنت را قبول کرد و آن را مشروط به قبول پیشنهادات خود به نمایندگان نمود از جمله این شروط حفظ سلطنت موروثی در خواندان نادر بود. دیگری دست برداشتن مردم از اختلافات مذهبی بود. وی پیشنهاد داد مردم ایرن دست از طعن و لعن خلفای سه گانه بردارند و در عوض او نیز تمام کوشش خود را در برسمیت شناختن مذهب جعفری به انجام رساند. وی گفت من دربار عثمانی را مجاب میکنم تا مذهب شیعه جعفری را به عنوان رکن پنجم اسلام قبول کنند و در مکه هم رکنی برای پیروان این مذهب برقرار دارند. با قبول پیشنهادات نادر توسط نمایندگان سرانجام در روز پنجشنبه 24 شوال 1148 تاج سلطنت را بر سر گذاشت در آن روز علاوه بر نمایندگان استانها و شهرستانها، مامور سیاسی عثمانی و خلیفه کل ارامنه نیز حضور داشتند ولی سفیر روس پس از جنگهای گنجه و ایروان به کشور خود بازگشته بود.
پس از این تاجگذاری نادر پسر خویش رضا قلی میرزا را به فرمانروایی خراسان منصوب کرد و تعدادی دیگر از فرمانداران نیز مشخص شدند و پس از پنج روز جمعیت متفرق شد و نادر هم عازم اصفهان شد.

نادر شاه که تصمیم داشت مرزهای ایران را به دوران سلطنت شاه عباس برگرداند و خاک کشور را به سرحدات طبیعی خود برساند عازم فتح قندهار شد.
در قندهار حسین خان غلجایی برادر محمود افغان و تعدادی از جنایتکارانی که در ایران خونریزی به راه انداخته بودند حکومتی تشکیل داده و دم از استقلال میزدند.


بنابر این نادر در شوال 1149 با سپاه فراوان عازم قندهار شد. شهر قندهار محصور در بین کوههای سلیمان و یکی از شعب رود هیرمند و برج و بارویی بسیار مستحکم داشت که کار فتح آن شهر را سخت میساخت. محاصره شهر به طول انجامید و نادر برای آنکه سپاهیان خسته نشوند دستور داد شهری در آنجا بنیان نهادند که به نام نادر آباد موسوم گردید. سرانجام در 22 ذی قعده 1150 نادر فرمان حمله داد و جنگ سختی درگرفت. عاقبت دسته بختیاری ها که در جنگهای کوهستانی مهارت داشتند یکی از برجهای محکم شهر را فتح کردند و از همانجا نیروهای نادر وارد شهر شدند و شهر را تسخیر نمودند. حسین خان و ذولفقارخان هم تسلیم شدند و به اردوی نادر آمدند .نادر آنها را در قلعه ای در مازندران زندانی کرد و افغانهای ابدالی را که قبلا با نادر همکاری میکردند و به دستور وی به خراسان کوچیده بودند به قندهار باز گرداند و به جای آن افغانهای غلجایی را به خراسان فرستاد.
مقارن با فتح قندهار در هند غربی سلطنت دهلی در دست جوانی عیاش و خیره سر و کم تجربه از نوادگان تیمور لنگ بود به نام ناصرالدین محمد شاه. ناگفته نماند این سلسله پادشاهان گورکانی در گذشته با دربار صفوی روابطی داشتند و سفرای آنها به خاک یکدیگر رفت و آمد میکردند.
نادر هم که پس از جنگهای فراوان و بازپس گیری خاک کشور به دنبال آرامش بود و علاقه مند به تبادل اقتصادی و تجاری و رابطه خوب با کشورهای همسایه، پس از ارسال سفیر به دربار عثمانی حال نوبت به همسایه شرقی ایران یعنی هندوستان بود.


نادر ازقندهار سفیری به دربار هند فرستاد و در ضمن از محمد شاه درخواست کرد فراریان و جنایت کاران افغان را که در ایران جنایت کرده بودند به خاک خود راه ندهد. سفیر او در دهلی زندانی گردید و سفیر دوم که برای اعتراض به این مسئله فرستاده شده بود به قتل رسید.
نادر هم که بر سر مسائل مملکتی با احدی شوخی نداشت سخت از این کار هندیها برآشفت و با سپاهی بین صد تا صد و شصت هزار نفر راه هند را در پیش گرفت.
در نزدیکی جلال آباد رضا قلی میرزا پسر نادر با دوازده هزار سپاهی به اردوی پدر پیوست و نیابت سلطنت را به دست گرفت تا در غیاب نادر شاه به کلیه امور مملکتی رسیدگی کند.


چون خبر حرکت نادر به طرف هندوستان منتشر شد محمد شاه نیروی کافی برای حفظ معابر و راهها و قلعه های سرحد هند و افغان مامور کرد و زکریا خان را به حکومت لاهور گماشت و ناصر خان را روانه کابل کرد.
ناصر خان قبل از اینکه سپاه نادر به کابل برسد فرار را بر قرار ترجیح داد. نادر پس از فتح کابل از معبر کوهستانی و سخت خیبر با دادن تلفات عبور کرد و با سوارکاران زبده سپاه خویش هفت روزه به پیشاور رسید و در اولین حمله ناصرخان را مغلوب و دستگیر نمود و پیشاور را تصرف کرد.
زکریا خان هم که از کابل به لاهور فرار کرده بود 20 هزار نیروی بیشتر از دربار هند طلب نمود ولی باز هم در همان اولین حمله نادر بسختی شکست خورد و او هم دستگیر شد.
سرانجام ارتش نادر وارد هند شد و محمد شاه مجبور شد هر آنچه در توان دارد انجام دهد تا جلوی پیشروی نادر را بگیرد.
سپاهی مرکب از سیصد هزار تن به همراه دو هزار فیل جنگی و دو هزار عراده توپ فراهم کرد و در دشت کرنال اردو زد.


در همان عوان به نادر خبر رسید که سعادت خان فرمانروای بنگاله هم با چهل هزار سپاه به سپاه هند خواهد پیوست.
جلوداران سپاه ایران به سرداری حاجی بیک افشار تا نزدیکی کرنال پیش رفتند و نادر خود با چهل هزار تن از عقب وی شتافت و در محلی از دشت کرنال فرود آمد که کناره اردوی او به فاصله کمی از جناح راست محمد شاه قرار داشت.
روز 15 ذی قعده سعادت خان به میدان آمد و کمی بعد از او 22 هزار تن از افسران و بزرگان هند وارد نبرد شدند که با رشادت 4هزار از سواران نادر حمله ایشان را بسختی دفع کردند.


دفع رشیدانه و دلاورانه سواران نادر وحشت عجیبی در دل سپاه هند افکند و ارتش محمد شاه را دچار تزلزل کرد. همچنین تدبیر جالبی که شاهنشاه ایران از روی حس ابتکار به جهت دفع فیلان جنگی اندیشید کارگر افتاد و مزید بر علت شد.
نادر دستور داد تا بر پشت شتران تنوره های آتش ببندند و داخل آن را چوب و برگ درخت بریزند و آتش بزنند و در وسط میدان جنگ رها کنند. چون پشت شتران گرم شد نعره کشیدند و به سوی فیلها دویدند . فیلها که از نعره و هجوم شترها به سمت خود دچار وحشت شدند پشت به سپاه ایران و رو به سپاه هندیها شروع به دویدن کردند و تمام سنگرهای مقدم محمد شاه را ویران کردند و اغتشاش و بلوای عجیبی در اردو ایجاد کردند به طوری که فرماندهان هند تصمیم گرفتند که سنگر ها را به هم نزدیک کنند و دامنه صفوف سپاه خود را از دو طرف به جانب مرکز بکشانند زیرا نیمی از سپاه هند از سنگرها گریخته و در صحرا پراکنده شده بودند.


سرانجام محمد شاه تسلیم شد و شخصا با هدایای فراوان به خدمت نادر رسید و نادر را با احترام فراوان به دهلی وارد کرد. نادر سپاه خود را در خارج شهر نگه داشت و با بیست هزار سوار در روز هشتم ذی حجه وارد قصر سلطنتی دهلی گردید.




این مقاله ادامه دارد.

۳ نظر:

  1. درود
    سپاس از اينكه اين مطلب را داريد دنبال مي كنيد.
    دارم مي خوانم و لذت مي برم. به زودي براي بيشتر نوشتن باز خواهم گشت

    پاسخحذف
  2. سروش جان درود فراوان،
    یک بخش دیگر از این سریال تاریخی بجا مانده که در همین یکی دو روزه آن را هم خواهم نوشت،
    گفتم سریال تاریخی، داغ دل خودم هم تازه شد. این صدا و سیمای ما با وجود این همه شخصیتهای ملی میهنی مانند نادر و کورش و غیره دیگر هیچ عرب بیابان گردی نمانده که برای آن سریال و فیلم نساخته باشد.

    واقعا جای بسی شگفتیست در حالی که استقلال کشور خود را مدیون نادرها هستیم حتی یک خیابان هم به نام آنها نداریم. هر کور کچل تروریست فلسطینی و لبنانی و مصری در کشور ما صاحب خیابان و بزرگراه و فیلم و سریال تلوزیونی شد بجز بزرگان واقعی این مملکت.

    پاسخحذف
  3. رستم عزيز بد زمانه اي شده است.
    دبير تاريخي داشتم كه هميشه مي گفت اگر نادر نبود امروز ايراني هم نبود. بزرگاني مانند نادر و ...
    در تاريخ ما كم نبودند نخبگاني( تدبيري كه براي دفع فيل انديشيده بود خود نمونه اي است. چون اسكندر هم به واسطه فيل ها در هندوستان به درك واصل شد) كه واقعا مي توان به ان ها پرداخت.
    مثلن در اروپا يك رابين هود داشتند و چه بيشمار در باره اش نوشتند. اما دريغا دريغ كه كشور ما به دست تخم عرب ها اشغال شده است

    پاسخحذف